دروگرها مشغول درو ، هوای داغ تابستان، مردان با داسی در دست که تیغه آن در افتاب برق میزد و بند نخی آن را به دور دست پیچیده و دسته آن را محکم در دست می فشارد که به آن منکال هم می گفتند در واقع داس دندان دارد ولی منکال مثل چاقو صاف می باشد.
تا اواخر سال 1357، مردانی کار کشته و جسور و با تجربه عملی .
زنانی زحمت کش و مهربان و با روحیه از دوران رنج و زحمت .
تعدادشان انگشت شمار بود، که در هر دیار و آبادی به کارهای امداد گری ، هنری و سلمانی و هزار کار دیگر ....مشغول بودند .
مثلا مرد قلعه ما ، دندان می کشید، آمپول می زد، بچه ختنه می کرد ،آشپز محله بود ،مردم را برای جشن عروسی خبر می کرد (یعنی دعوت ) ، اگر هم عذا بود ، باز تک تک مردم را خبر می کرد . در مجالس هم به مهمان ها غذا می داد، سفره را پهن و جمع می کرد . خلاصه زن مهربان هم با مرد کارکشته در تمام مجالس کمک هم بودند . زن مهربان مامایی می کرد، زن های مریض را دوای خانگی می داد، بچه های کوچک را درمان می کرد ،آرایشگر هم بود ،در مراسم مردم را خبر می کرد و در جشن ها جلو درب حیاط اسفند دود می کرد .
استفاده از این مطالب فقط با ذکر منبع مجاز می باشد .
بهترین آب سرد کن در زمان خودش کوزه های سفید رنگ سر شکسته ای بود که از جنس خاک و گل درست شده بود. به علت مرغوبیت کالا دهنه کوزه زودتر از بقیه می شکست . کوزه های قرمز رنگ سفت بودند ولی آب را سرد نگه نمی داشت . با کیسه گونی دور کوزه را پیچانده ،کمی نم آب به دور کیسه می زدند تا آب سرد بماند. آب سرد را از حوض بالای راه آهن آزادوار برمی داشتند. یک چاله کنده بودند در زیر درخت و از یک چوب کوچک آب داخل حوض سر پوشیده می آمد و از دهنه حوض آب برداشت می شد .
اگر کوزه ای دو نیم می شد کمی پنبه را می کوبیدند با آهک و شیر و با پشم گوسفند مخلوط می کردند و به عنوان چسب اشکیر کوزه را تعمیر می کردند. به کوزه های تعمیری می گفتند کوزه اشکیری . به کوزه های کوچک برای بچه های چوپان می کفتند تونگ گلی .
به کوزه هایی که از خود نم آب پس می دادند می گفتند کوزه اوزن که بهترین کوزه بود. شکلی باریک با گردن بلند و دهنه کوچک . نوع دیگر با قد کوتاه و شکم بزرگ دهنه گشاد و گردن کوتاه . دهنه کوزه را با پارچه به شکل تخم مرغ با یک بند نخی به دسته کوزه گره داده و به آن سرخو می گفتند یعنی سر خمره.
استفاده از این مطالب فقط با ذکر منبع مجاز می باشد .
ماه محرم نامی نیست که من بتوانم در باره آن سخن بنویسم ، آن چه که در روستای آزادوار ماچنین است : از موقعی که من یادم می آید از شب اول ماه محرم هیئت به پا بود و درحیسنیه هم مراسم عذاداری امام حسین .
ملا شعبان آزادواری ، سر دسته هیئت ما بود بقیه هم بودن که هنوز هستند و بعضی ها هم به زیر خاک رفتند . در اوایل جمعیت مردم کم بود، هیئتی کوچک که داخل آن هم چایخانه بود هم مردم شام نذری می خوردند و هم سینه می زدند . یادم می آید که هر کسی که نذری داشت آبگوشت در هیئت می دادند و هر دو نفر با هم در یک کاسه غذا می خوردند، با چراغ توری و بخاری آتشی . وسط حسینیه را پرده زده بودند ، زنها از مردها جدا . با بلند گوی باطری . تا اینکه ملا شعبان هم در تاریخ 5/6/1381 از میان ما رفت .
سر سید شب اول ماه محرم بچه ها آمدن تا یاد محرم را دوباره علم ببندند، همگی جمع شدند و با صلوات بر محمد علم را آوردند تا لباس بر تن بپوشند، اما گوئی هیچ کس بلد نبود، مردی آمد که از هر دو گوش کر بود . وقتی دید مثل اینکه هیچ کس درست نمی تواند علم ببندد ، آن مرد شروع به بوسیدن علم نمود و علم بر بست و گریه کرد و مردم متحیر ماندند و عذاداری به پا شد .
چند سال بعد
سال 1384 بیستم بهمن روز عاشورا مردم جمع شدند تا مثل همه سال ها دسته بگیرند و به پای مزار شهدا بروند، اما باران خیلی شدید بود و کمی داخل کوچه و خیابان سینه زدند ، اما باران شل نشد. ساعت 11 روز عاشورا مردم برگشتند به حسینیه برای گرم شدن و نهار . اما بچه های جوان آنقدر هیجان داشتند که نمی توانستند روز به این خوبی را هدر بدهند، زیر همان باران شدید، علم را وسط میدان به پا داشتند . در میان آب باران حلقه زدند و آنقدر یا حسین گفتند تا دلشان خالی شد . همگی زیر باران خیس خیس با پای برهنه . از آسمان باران زیر پا هم آب باران . کاش بودید و می دیدید آن یا حسین گفتن بچه های جوان و پیرمرد ها و زنها که حلقه زده بودند زیر باران .
ساعت 2 بعد از نیمه شب ملای کم سابقه تر از همه با چوب و قوطی خالی راه میرفت و با صدای تق تق مردم را بیدار باش می داد (آهای مردم بیدار کن ) و یا یکی از اهالی تا ده در خانه را می کوبید ( همسایه بیدار )کربلایی رمضان شیخ و مرد با ایمان آزادوار تمام عمر خود را به خدمت مردم مومن آزادوار گذاشت شبهای ماه رمضان 5/1 ساعت مانده به اذان صبح پشت بام خانه خود سر موقع با صدای دل نشین شب خوانی می کرد یعنی مناجات با خدا .
چشمه آب قناتی از ایام قدیم از کوه به طرف آبادی آزادوار سرازیر بود که سر چشمه آن در زیر دامنه کوه ، آشکار بود. در دور و بر چشمه درختانی بود،که آبادی و سرسبزی خوبی داشت . بیشتر آن درخت ها را در قدیم مردم برای یادگاری کاشته بودند که بیشتر آن درخت ها چولی نام داشت . هر چند سال که بارندگی کم می شد آب قنات هم کم می شد ....
حمام خزینه ای قدیم در شمال غربی آزادوار در زیر جاده آسفالت ، حالا مدفون شده . حمام در گودالی قرارگرفته بود به خاطر اینکه آب بتواند داخل حمام برود. ورودی حمام از یک راهرو باریک با درب به عرض 5/1 متر با دربی آهنی شروع می شد . وارد رختکن که می شدی دارای چهار سینه یا چهار رخت کن ...
ملا شعبان آزادواری ، سر دسته هیئت ما بود بقیه هم بودن که هنوز هستند و بعضی ها هم به زیر خاک رفتند . در اوایل جمعیت مردم کم بود، هیئتی کوچک که داخل آن هم چایخانه بود هم مردم شام نذری می خوردند و هم سینه می زدند . یادم می آید که هر کسی . . .
اهداف سایت روستا :
1.معرفی روستا در دنیای اینترنت
2.ایجاد همدلی و همبستگی در بین تمام وابستگان به روستا در تمام نقاط ایران و جهان.
3.ایجاد محیطی برای با خبر شدن از وقایع و پیشرفت های فردی و منطقه ای.
4.بالا بردن سطح آگاهی عمومی مردم روستا.
5.بررسی نیاز ها و ارائه راهكار ها یی جهت پیشرفت فرهنگی ، آموزشی ، اجتماعی ،اقتصادی، رفاهی و عمرانی.
6.حضور پر شور جوانان به عنوان عامل اصلی در این فرایند.
این سایت متعلق به همه شما عزیزان است.امیدوارم با یاری هم به این اهداف برسیم.